داستان کوتاه انگلیسی ساده – کفشدوزک

He goes outside. He sees a ladybug. The ladybug is red. It has black spots too. It has six legs. It has two wings. It is small. He puts the ladybug on his finger. It tickles! The ladybug crawls all over him. He wants to keep it. The ladybug flies away. He tries to catch it.

💙❤️❤️❤️💙

او میره بیرون. یک کفشدوزک را می بیند. کفشدوزک قرمز است. لکه های سیاه هم داره. شش پا دارد. دو بال دارد. کوچک است. کفشدوزک را روی انگشتش می گذارد. قلقلکa می دهد! کفشدوزک در سرتاسر او می خزد. او می خواهد آن را نگه دارد. کفشدوزک پرواز می کند. سعی می کند آن را بگیرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا