داستان کوتاه انگلیسی ساده – حیوان خانگی پدر

Her dad is lonely. He lives in a big house with no one. He is divorced. His friends live far away. He does not work anymore. He just sits at home and watches movies. She feels bad for her dad. She surprises him with a dog. He loves the dog so much. He takes care of it.

💙❤️❤️❤️💙

باباش تنهاست. او در یک خانه بزرگ و بدون هیچ کسی زندگی می کند. طلاق گرفته است. دوستانش دور زندگی می کنند. او دیگر کار نمی کند. فقط در خانه می نشیند و فیلم می بیند. او برای پدرش احساس بدی دارد. او را با یک سگ غافلگیر می کند. سگ را خیلی دوست دارد. از آن مراقبت می کند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آمارگیر وبلاگ

پیمایش به بالا