داستان کوتاه انگلیسی ساده – پرستار

She goes out to play. She runs around. She falls down. It hurts. She cries. She gets up. She goes to the nurse. The nurse is nice. She looks friendly. The nurse gives her a lollipop. It tastes good. The nurse gives her a bandage. She is okay now. She walks back to class.

💙❤️❤️❤️💙

او بیرون می رود تا بازی کند. او به اطراف می دود. او می افتد پایین. درد داره. گریه می کند. او بلند می شود. او به پرستار می رود. پرستار خوبه. او صمیمی به نظر می رسد. پرستار به او آبنبات چوبی می دهد. طعمش خوبه. پرستار به او بانداژ می دهد. الان حالش خوبه. او به کلاس برمی گردد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آمارگیر وبلاگ

پیمایش به بالا