داستان کوتاه انگلیسی ساده – عذر خواهی

He does not like school. He hates his teachers. He hates learning. He hates his classmates. He picks on them. He bothers them. He rips up their homework. He steals their lunch money. One day, his teacher sees him being mean. She yells at him. She makes him say sorry to his classmates.

💙❤️❤️❤️💙

او مدرسه را دوست ندارد. او از معلمانش متنفر است. او از یادگیری متنفر است. از همکلاسی هایش متنفر است. او به آنها ایراد می گیرد. او آنها را اذیت می کند. تکالیف آنها را پاره می کند. پول ناهارشان را می دزدد. یک روز معلمش او را بدجنس می بیند. بر سر او فریاد می زند. او را وادار می کند از همکلاسی هایش معذرت خواهی کند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا