He has bad teeth. He gets braces. He goes to school. He starts to talk. His classmates see his braces. They make fun of him. He feels sad. He closes his mouth. He stops talking. His teacher asks him a question. He decides to talk. He does not care if people make fun of him anymore.
💙❤️❤️❤️💙
او دندان های بدی دارد. آتل دندان می گیرد. به مدرسه می رود. او شروع به صحبت می کند. همکلاسی هایش آتل های او را می بینند. مسخره اش می کنند. او احساس غمگینی می کند. دهانش را می بندد. حرفش را قطع می کند. معلمش از او سوالی می پرسد. تصمیم می گیرد صحبت کند. دیگر برایش مهم نیست که مردم او را مسخره کنند.